وصیتنامه شهید رمضانعلی ذکریائی
از کلیه برادران می خواهم که نماز را سبک نشمارند که امام می گوید : ((نماز کارخانه انسانسازی است .))
((اِنَّ ا.. اشتَرَی مِنَ المُؤمِنِینَ اَنفُسَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَّنَه یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ ا.. فَیَقتُلُونَ وَ ذَلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم)) .
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهانه بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد میکنند . پس می کشند و خود کشته می شوند . این خود سعادت و پیروزی بزرگی است .
با درود به سرور آزادگان حسین بن علی (ع) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران و با درود بر روان پاک شهدای به خون خفته کربلای جنوب و غرب کشور که با نثار خون پاکشان انقلاب اسلامی را بارور کردند و ما را از شر طاغوت و طاغوتیان آسوده ساختند .
سلام بر شما خانواده عزیزم که چنین فرزندی را پرورش دادید . از حسین (ع) آموخت تا به جبهه جنگ برود و با کومله و دموکرات کثیف و خائن درگیر شود . من نه برای ماجراجویی ، بلکه به خاطر رشد فکری خودم در راه خدا به جبهه رفتم . پروردگارا زندگی ام را به شهادت ختم کن .
مادر مهربانم ! اگر من شهید شدم ، هر چند شهادت نصیب هر کس نمی شود ، برایم گریه نکن که دشمن شاد می شود . نمی خواهم بگویم اصلاً گریه نکن . گریه کن ، اما یاد آموزگار ما امام حسین (ع) باش که با لب تشنه در هوای گرم کربلا سرش را از بدن جدا کردند .
مادرم ! گریه کن برای شهید ، چون گریه بر شهید شرکت در حماسه او و موافقت و هماهنگی با روح اوست .
پدر و مادر مهربانم ! اگر جسدم به دست شما رسید ، مرا در قبرستان محل دفن کنید که قبرستان منتظر شهید است . اگر جسدم به دست شما نرسید ، گریه نکنید . پدر و مادرانی مثل شما زیادند ، که فرزندانشان را، این دمکرات ها تکّه تکّه کردند . اما این را بدانید اگر ما را با تبر تکّه تکّه کنند ما زنده ایم ، چون مکتب ما اسلام و کتاب ما قرآن و آموزگار ما حسین (ع) است .
پدر عزیزم که رنجها کشیدی تا مرا بزرگ کردی ! از تو معذرت می خواهم که در پیری عصای دست تو نگردیدم . امیدوارم مرا ببخشی . در آرزوی شهادت و به امید جهاد در راه خدا و امام و امت به جبهه می روم .
از کلیه برادران می خواهم که نماز را سبک نشمارند که امام می گوید : ((نماز کارخانه انسانسازی است .)) برادرانم زلفعلی و کرمعلی ! می دانم که به خاطر از دست دادن برادر ناراحت هستید ، اما برادرتان زنده است .
خواهرم زینب ! زینب وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کن .
خواهرم خاور ! من همسنگر شوهرت بودم ، اما خطاب به تو می کنم که فرزندت منصوره را طوری پرورش بده که ادامه دهنده راه شهدای ما باشد .
پیام من به برادران انجمن اسلامی توحید سراجکلاء این است که همیشه گوش به فرمان ولایت فقیه باشند و مبارزه با منافقین را فراموش نکنند . از برادران می خواهم هر کار زشتی که از من سر زد مرا ببخشند . وقتی ازدواج می کنند ازدواج اسلامی یعنی ، عروسی آنها در مسجد همراه با سخنرانی انجام گیرد .
از خواهران انجمن اسلامی میخواهم که خواهرم آذر را به کتابخانه برای تبلیغات ببرند تا راهم و هدفم را دنبال کند .
امروز پنجشنبه 14/3/1361 ساعت هشت و ده دقیقه و چهل ثانیه وصیت خود را نوشتم . آنرا یکی از برادران انجمن اسلامی توحید سراجکلا بعد از شهادتم قرائت کنند .
((والسلام))